فهرست مطالب:
اسلام و تعلیم و تربیت............................................................................................2
محیط مادی ............................................................................................................................................2
محیط معنوی .......................................................................................................................................2
محیط خانواده .....................................................................................................................................2
محیط مدرسه ......................................................................................................................................4
ویژگى هاى تربیت اسلامى....................................................................................6
منبع وحى................................................................................................................................................6
اسوه هاى الهى......................................................................................................................................8
برنامه عملى مناسب..............................................................................................................................9
تعبد و تسلیم.........................................................................................................................................10
جهانشمول بودن..................................................................................................................................11
هدف بودن انسان................................................................................................................................11
جامعیت.................................................................................................................................................12
سایر دیدگاه ها و احتمالات ...............................................................................15
منابع و مآخذ. ....................................................................................................................................18
اسلام و تعلیم و تربیت
اسلام بر اساس نیاز فطری انسان ، مبانی تربیتی و آموزشی را به ایمان آورندگان می آموزد.
چنانکه اگر تربیت را به سه قسم تربیت بدنی ، تربیت عقلی و تربیت روانی تقسیم کنیم اسلام در یک نظام هماهنگ دربارة هر قسم از این انواع بیاناتی حکیمانه دارد . این نظام تربیتی هماهنگ باید در محیطی مناسب به آدمی القاء گردد.منظور از محیط ، تمام عوامل خارجی است که در موجود زنده از آغاز رشد وجود دارد.هر چند عوامل محیطی بسیار فراوان است ، اما در تقسیم اولیه می توان آن را به دو قسم مادی و معنوی تقسیم نمود.
محیط مادی :عبارت از آب ، هوا ، نور ، حرارت ، مسکن ، خوراک ، پوشاک و ... بالآخره هر امر مادی که انسان بدانها محفوف و محاط می باشد.
محیط معنوی :عبارت از عوامل فرهنگی است که روح آدمی را به تعالی سوق می دهد.
محیط مورد نظر ما محیطی است که در تعلیم و تربیت از آن بهره برداری می شود و ضبط و کنترل آن امکان دارد .مانند محیط خانه ، خانواده و مدرسه . این گونه عوامل محیطی برای مربی ، معلم و والدین بسیار با اهمیت است.
محیط خانواده : محیط خانه و خانواده ، یک محیط طبیعی است که در آن پدر و مادر تربیت کودک را بر عهده می گیرند .
کودک تحت تاثیر مقام انگیزه های خانوادگی است و رفتار او قهراً از خانواده درست می شود ، او زبان مادری را می آموزد و از طریق مکالمه وگفتگو ، افکار و آراء زیادی از افراد خانواده به او منتقل می شود و معارف و اطلاعات او هم سطح با افکار خانواده پیش می رود .نقش تربیتی و الدین آنچنان بزرگ و مهم است که دین و علوم الهی نیز در نخستین لحظات حیات به وی منتقل می شود ، چنانکه پیامبر اسلام (ص) می فرماید :
((کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه یهودانه و ینصرانه ))[2]
((هر کودک ونوزادی به این فطرت متولد می شود ، جز اینکه پدر و مادر او به یهودیت و نصرانیت گرایش می دهند .))
رسول اکرم (ص) دین ورفتار کودک را در ارتباط پیوسته به افکار و وسعت معارف وبینش پدر و مادر می داند . پس کودک به خویشها و ناخویشهای خانواده مربوط می شود ومیان او خانواده اش رابطة وجدانی بر قرار می شود.
به لحاظ اینکه محیط خانواده بهترین محل تربیت کودک است ، تربیت وی در آن محیط از حقوق کودک محسوب می شود و اهمال وسهل انگاری در آن روا نیست.
امام سجاد (ع) می فرماید :
((حق فرزند است که بدانی او از تو و پیوسته به تو در خیر و شر امر دنیا است ، وتو مسئول او از لحاظ نیک ادب کردن و راهنمایی به پروردگارش و کمک به طاعت او هستی .پس عمل تو دربارة او عمل کسی باشد که می داند در او احسان به مثاب ، و در مسامحه وبدی نسبت به او کیفر می بیند .))[3]
بر این اساس رسول اکرم (ص) می فرماید :
((خداوند خشم نمی گیرد برای چیزی مانند خشمی که او را به خاطر زنان و کودکان می گیرد ))[4]
پیامبر اسلام در جایی می فرماید :
((احبّوا الصبیان و ارحموهم ))[5]
((به کودکان محبت کنید و نسبت به آنها ترحم نمایید .))
ودر جای دیگر می فرماید :
((من حق الولد علی الوالد ثلاثة ، یحسن اسمه ، ویعلمه الکتابة ، ویزوجه اذا بلغ .))[6]
((از جمله حقوق فرزند بر پدر سه چیز است : اسم زیبا برای او قرار دهد ، و نوشتن را به او بیاموزد ، وبه هنگام بلوغ ، همسر برای او بگیرد .))
با توجه به محیط مذهبی خانه و تخلق به اخلاق حسنه و آداب اسلامی و الدین آیت ا... حیدری از لحظه های آغاز حیات معارف الهی را از پدر و مادر دریافت کرد و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را در جان خود پرورد.
2- محیط مدرسه :
مدرسه دومین مرکز تعلیم و تربیت است که از سنین کودکی تا مراحل عالی آموزشی و پرورشی را شامل می شود . تا پیش از طلوع اسلام از ابتدایی ترین مراکز آموزشی هم در جزیره العرب خبری نبود و جامعه شبه جزیره فاقد فرهنگ علمی بوده وبه عنوان ملتی منزوی و گسسته از جامعه های متمدن تلقی می شد و از روابط فرهنگی بی بهره بود .با بعثت رسول اکرم (ص) و تاسیس حکومت اسلامی مساجد به عنوان مراکز عبادی و آموزشی شناخته شدند و در هر مسجدی چندین حلقة درس تشکیل شد . رفته رفته مدارس علمیه در کنار مساجد بنای مستقلی را به خود اختصاص دادند ، لیکن در اغلب موارد در مکان یابی همجواری با مساجد و اماکن مقدسه را ترجیح دادند تا از مرکز عبادی و تربیتی دوری نجسته باشند.
محیط مدرسه از سایر مؤسسات تربیتی ، نظیر ، مراکز تربیتی قبیله ای ، از نظر وضع محیطی امتیازات خاصی را کسب کرد. برخی از آنها عبارتند از:
1- مدرسه محیط تربیتی ساده و آسان کننده ای است.
2- مدرسه محیط تربیتی سالمی است.
3- مدرسه محیط تربیتی وسیع و پهناوری است و از نظر زمان و مکان و دریافت تجارب بشری و دانش الهی مناسب است.
4- مدرسه محیطی هماهنگ کننده است.
دین مبین اسلام در طی رهنمودهایی که در قرآن کریم و از طریق رسول اکرم (ص) وائمه معصومین (ع) به مؤمنان القاء می فرماید ، لزوم اخلاص و پاکسازی نیت در طریق تعلیم و تعلم را از ضروریات اولیه و آداب مشترک معلم و شاگرد می داند و یادآور می شود که نباید از یادگیری و تحصیل آگاهی در هیچ شرایطی استنکاف نمود.
رسول اعظم الهی می فرماید :
((الحکمة ضالة المؤمن ، فحیث وجدها فهو احق بها.))[7]
((حکمت و دانش گمشدة افراد با ایمان است . یک فرد با ایمان آنگاه که علم و حکمت را در هر جا بیابد برای دست یابی بر آن ، از همة افراد دیگر شایسته تر و سزاورتر است.))
ویژگى هاى تربیت اسلامى
هر مکتب تربیتى داراى ویژگى هایى است. این ویژگى ها را در مبانى، اصول، اهداف، منابع، شیوه ها و ابزارها و سایر عوامل مؤثر در تربیت مى توان یافت.
همچنان که موفقیت یک مکتب تربیتى نیز به این ویژگى ها و عوامل مؤثر دیگرى چون مربى، متربى، محیط تربیت و سایر شرایط وابسته است، که در خلال بحث هاى کتاب آمده است، حال ذیل عنوان ویژگى هاى تربیت اسلامى چند مطلب عمده را که خلاصه اى از مباحث پیشین است، خاطرنشان مى سازیم.
از ویژگى هاى نظام تربیتى اسلام منبع و مأخذى است که محتواى آن را تشکیل مى دهد و خاستگاه آن منبع وحى و الهام الهى است که در کتاب آسمانى تبلور دارد و همسو با کتاب تکوین ـ یعنى فطرت است ـ و از مصدر غیبت به وسیله امین وحى بر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نازل شده و سنت و سیره مفسر و مبین آن مى باشد.
«الر کِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإِذنِ رَبِّهِم اِلى صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ».(1)
1. سوره ابراهیم، آیه 1.
على(علیه السلام) درباره نقش قرآن مى فرماید: این قرآن نصیحت کننده اى امین است که
غش و دغل نمى کند و هدایت گرى که گمراه نمى سازد و پیام آورى که دروغ نمى گوید:
«اِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَالنَّاصِحُ الَّذى لایَغُشُّ وَ الْهادِى الَّذى لایُضِلُّ وَ الُمحَدِّثُ الَّذِى لایَکْذِب».(1)
با این ویژگى تربیت اسلامى از اتقان و استحکام و جامعیت برخوردار است، زیرا سرچشمه آن، حکمت و لطف خداوندى است که فیاض مطلق از بندگان دریغ نکرده و با احاطه اى که به ابعاد وجود انسان دارد، آن چه را که مصالح فردى و اجتماعى و دنیوى و آخروى بشر بدان وابسته است و لازمه خیر و سعادت واقعى اوست با برنامه ریزى مناسب و طرح جامع در اختیارش نهاده و در آیینِ جاودانه اسلام به کامل ترین صورت تبیین فرموده که نظیر آن را در هیچ یک از مکاتب و حتى شرایع نمى توان یافت.
حضرت امام این مطلب را به شیوه استدلالىو براساس «قاعده لطف»چنین بیان مى کند:
«و بباید دانست که از براى نفوس صحت و مرض و صلاح و فساد و سعادت و شقاوتى است که پى بردن به طرق آن و دقایق مصالح و مفاسد براى احدى جز ذات مقدس حق ممکن نیست. ناچار در نظام اتّم که احسن نظام است (و قبل از این معلوم شد که مُنَظِّمِ آن حکیم على الاطلاق است و واقف بر همه امور است) تعلیمِ طریق سعادت و شقاوت و هدایت راه صلاح و فساد و اعلام طریق عروج نفوس، ممتنع است اهمال شود، زیرا که اهمال آن یا نقص در علم لازم آید یا نقص در قدرت یا بخل و ظلم»(2) و ذات بى چونِ الهى منزه از آن هاست.
2ـ اسوه هاى الهى
مکتبِ تربیتى اسلام مزیت دیگرى دارد که سایر مکتب ها فاقد آنند و آن عبارت است از: اسوه هاى الهى و چهره هاى علم و عصمت که با نفوس قدسى و در سایه هدایت الهى و تأیید ربانى با زبان و عمل به هدایت مردم پرداخته اند و همان گونه که از حدیث «ثقلین»(3)مستفاد مى گردد، آن ها از قرآن انفکاک ناپذیرند و قرآن از آن ها جداشدنى نیست و آن ها معلم و مفسرِ قرآن و کتاب ناطق و تجسم عینى مکتب تربیتى اسلام مى باشند و گفتار و رفتارشان به عنوان منبع و مأخذ و الگوى انسان سازى مطرح است و منابع روایى با غناى بى نظیر خود پس از قرآن، نمایانگر آن مى باشد.
حضرت امام، درباره نهج البلاغه که رشحه اى از چشمه سار باب مدینه علم، على(علیه السلام)است، چنین مى فرماید:
«و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست براى تعلیم و تربیت خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خودخواهى، خود معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعه اى است داراى ابعادى به اندازه ابعاد یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور
1. تصنیف غرر، ص 111.
2. چهل حدیث، صص 174 - 173. «الا یعلم من خلق و هواللطیف الخبیر» (سوره ملک، آیه 14).
3. حدیث: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض» که مورد اتفاق خاصه و عامه مى باشد.
آن تا هرچه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعه ها به وجود آید و دولت ها و ملت ها متحقق بشوند.»
از عوامل موفقیت تربیت ارائه راه و روشها و برنامه هایى است که در تحقق یافتن اهداف تربیت ایفاى نقش مى کند. طرح و برنامه اى که در اسلام براى تعلیم و تربیت و رشد و تکامل انسان ارائه مى شود، برنامه اى است دقیق و جامع و عملى و عینى که آفریدگار جهان براى وى تنظیم کرده است و پیام آوران خدا مُبلغ و مجرى آنند.
راهبردهایى که اسلام براى انسان سازى ارائه داده چنان که قبلا دیدیم، در میدان عمل و آزمون، قرینِ موفقیت بوده و انسان هاى بى شمارى را به کمال و والایى رسانیده است و مى تواند براى بشریت ره توشه سعادت باشد.
نظام تربیتى با فرض واقع بینانه بودن هرگاه فاقد برنامه عملى و ضمانت اجرایى باشد، در میدان عمل ناکام خواهد ماند، به ویژه در مسائلى که با عواطف و امیال انسان سروکار دارد و در نتیجه به کشمکش و تضاد درونى کشیده مى شود. پشتوانه نظام تربیتى اسلام، ایمان و حب خدا و عامل خوف و رجا و عمل صالح است که مؤمن از روى معرفت و عشق به حق و کوشش در طلب رضا و تقرب او انجام مى دهد و در این میان عبادات از نقش مداوم و مؤثرى در تکمیل و تهذیب نفوس برخوردارند به ویژه نماز با فلسفه ذکر خدا که یک تکلیف مستمر در ساعات شبانه روزى مادام العمر مؤمن است به عنوان سرچشمه معنویت و تغذیه روح و عامل بازدارنده از گناه قابل ذکر مى باشد که نیرومندترین ضامن
اخلاقى است.
این ویژگى را در هیچ یک از مکاتب تربیتى رایج نمى توان یافت، زیرا تنها مؤمنان اند که به خدا عشق مىورزند و از کیفر او بیمناک اند و در برابر اوامر او سر فرود مى آورند.
در برنامه هاى تربیتى پاى تعبد و تسلیم به میان مى آید، زیرا انسان از راز هستى و پى آمد اعمال همواره و به طور کامل آگاه نیست و همانند بیمارى که براى بازیافتن سلامت خویش به حکم ضرورت تسلیم طبیب مى شود و از راز دارو و درمان بى خبر است، در مسائل تربیتى نیز مى بایست سخن مربى را بپذیرد. بدیهى است که انقیادِ کامل و تعبد محض جز در برابر اوامر و نواهى الهى معقول و عملى نیست و انسان نمى تواند بدون قید و شرط زمام خویش را به دست افرادى بسپارد، بدون این که آن ها را با منبعى مطمئن و مصون از خطا مرتبط بداند. اما مؤمن با اعتقاد به حکمت و علم خداوند و یقین به صدق و امانت پیام آوران او، خود را تسلیم فرامین حق مى کند و به فلاح و رستگارى اطمینان دارد:
«اِنَّما کانَ قَوْلَ المُؤمِنینَ اِذا دُعُوا اِلَى اللهِ وَ رَسوُلِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُم اَنْ یَقوُلُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحوُنَ».(1)
این ایمان و اطمینان تا بدان جا پیش مى رود که حتى اگر دستور کشتن و کشته شدن بدو دهند، همانند مسئله جهاد و شهادت ـ برخلاف تمایل نفسانى خود ـ آن را با آغوش باز مى پذیرد و شهادت را فوز عظیم مى داند. بدیهى است که در مسائل تربیتى و اخلاقى و حلال و حرام الهى، که این تعبد و تسلیم سهل تر خواهد بود، مؤمن هرگز چون و چرا نخواهد کرد: «عَسى اَنْ تَکْرَهُوا شَیأً وَ هُوَ خَیرٌ لَّکُمْ».(2)
2. سوره بقره، آیه 216.
5 ـ جهانشمول بودن
تعلیم و تربیت اسلامى محدود به عصر و نسلى نیست بلکه کل بشریت را در همه اقطار و اعصار و با شرایط مختلف جغرافیایى، فرهنگى و اجتماعى دربرمى گیرد و هیچ گونه تبعیضى را نمى پذیرد و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) «نَذیراً لِلْبَشَر» و «رَحمةً لِلْعالَمینَ» است و احکام نورانى اسلام تا پایان حیات انسان در زمین به قوت خود باقى است و توان اداره انسان را دارد.
6 ـ هدف بودن انسان
در تربیت اسلامى، انسان با هویت انسانى هدف است و کمال او مقصد تربیت مى باشد (و نه چیز دیگر)، بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانى و احکام و شرایع و تکلیف و بندگى تنها به منظور انسان سازى است و قرب الهى یا پرستش که قبلا در اهداف تربیت گفتیم، به فلاح و رستگارى انسان بازمى گردد چراکه انسان از قرب الهى بهره مى برد و به فوز عظیم مى رسد و واجب الوجود را به پرستش و قرب بنده نیازى نیست و هدایت و تزکیه انسان به خود او بازگشت مى کند: «فَمَنِ اهْتَدى فَاِنَّما یَهْتَدِى لِنَفْسِهِ»(1)، «...و مَنْ تَزَکَّى فَاِنَّما یَتَزَکّى لِنَفْسِهِ...»(2) و پیامبران در کار رسالت و هدایت از مردم چیزى جز پیمودن راه خدا که همان راه سعادت انسان است، نمى خواهند: «قُلْ ما أسئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر اِلاّ مَنْ شَاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبِیلاً».(3)
سایر مکاتب فاقد چنین ویژگى اند و هرچند از اصالت انسان سخن بگویند مقاصد دیگرى را وراى
1. سوره یونس، آیه 108.
2. سوره فاطر، آیه 18.
3. سوره فرقان، آیه 57.
سعادت انسان در تربیت لحاظ مى کنند، دلیل این مدعا را در ره آورد این مکاتب و جایگاه انسان در فرهنگ جوامع مى توان یافت.
همان گونه که در مباحث پیشین ملاحظه کردیم انسان داراى ابعاد مختلف جسمى و روحى، عقلى و عاطفى، فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، عرفانى و اخلاقى است و مادامى که تربیت به کلیه این ابعاد توجه نکند، نمى تواند تضمینى براى خیر و سعادت و رشد و تکامل انسان باشد. مکاتبى که تک بعدى و یا با عینک مادیت به انسان مى نگرند از اسرار پیچیده و استعدادهاى نهفته و بى نهایت و قابلیت هاى ذاتى وى عاجز و ناتوان اند و به همین دلیل برنامه ها و روش هاى تربیتى آنان نیز از این نقیصه خالى نخواهد بود. اما در نگرش الهى انسان با همه ابعاد و اسرار وجودى اش از سوى آفریدگار خود مورد توجه قرار مى گیرد و تربیت مفهوم کامل و واقعى خود را مى یابد و برنامه ها نیز بر این اساس تنظیم مى گردد: «ألا یَعْلمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُواللَّطِیفُ الخَبیرُ».
قرآن کریم با اشاره به محدودیتِ دانش انسان در شناخت خود و ابعاد حیات خویش آیاتى دارد از جمله:«وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمرِ رَبِّى وَ ما اُوْتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلاّ قَلیلاً».(1)
«از تو مى پرسند حقیقت روح چیست، بگو روح از امر پروردگار من است، و شما را جز اندکى از دانش بهره نیست». استفاده از واژه «ربّى» که مشتمل بر مفهوم تربیت است و واژه «امر» که وراى عالم «خلق» است، مى تواند عنایتى به این نکته باشد که روح از «عالم امر» مى باشد و تنها پروردگارِ روح یعنى مربى واقعى انسان مى داند که حقیقت آن چیست و براى رشد و سعادت آن چه طرحى را ارائه
1. سوره اسراء، آیه 85.
دهد، در حالى که دیگران از درک چنین حقیقتى غافل اند.
حضرت امام مى فرماید:
«تربیت انسان به همه ابعادش، هم تربیت جسمى و هم روحى و هم عقل و هم مافوق آن، نمى شود در عهده بشر باشد. براى این که بشر اطلاع ندارد از احتیاجات انسان و کیفیت تربیت انسان نسبت به ماوراء الطبیعه. تمام قواى بشر را روى هم بگذارید همین طبیعت را و خاصیت طبیعت را مى تواند بفهمد.(1)
بدیهى است که بدون توجه به ابعاد وجودى انسان و علم به آغاز و انجام سیر و حرکت وى، تربیت او به نحو کامل و با هدف نهایى قابل تحقق نیست. از دید مکاتب مادى که انسان را در چارچوبه طبیعت و آثار آن زندانى مى کند و زیستن بهتر و لذت و تمتع بیشتر را غایت و فلسفه حیات مى داند و مبدأ و مقصد را تنها در جهان خاک مى شناسد، قلمرو تربیت نیز از مرزهاى مادى و حیوانى نمى گذرد و از خور و خواب و خشم و شهوت فراتر نمى رود، همان گونه که قرآن مى گوید:
«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ».(1)
و در مقام ارزیابى حاصل عمل و اندیشه و ایده کافران مى فرماید: «...الَّذینَ کَفَروُا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأکُلوُنَ کَما تَأکُلُ الاَْنعامُ وَ النَّارُ مَثوىً لَهُمْ».(2)
1. صحیفه نور، ج 2، ص 226.
2. سوره روم، آیه 7.
3. سوره محمد، آیه 12.
کفر پیشه گان، تمتع مى برند و مى خورند همانند خوردن حیوانات و آتش جایگاه آن هاست. در این نوع تفکر، پرورش فضائل اخلاقى و تربیت انسانى نامفهوم است و از این رو قرآن کریم اینان را به چهارپایان مانند مى کند. (و این فاجعه اى است که مادى گرى براى نسل بشر پدید آورده و انسان را خصلت جانوران و درندگان بخشیده که براساس روایات اینان در آخرت نیز به صورت جانوران و وحوش محشور خواهند شد.)
این در حالى است که نگرش الهى انسان را از خدا مى داند و منتهاى سیر او را لقاالله مى شناسد: «اِنَّ اِلى رَبِّکَ الرُّجْعَى»(1)، «وَ اَنَّ اِلى رَبِّکَ المُنْتَهى».(2)
و بنابراین انسان در عین آن که موجودى است خاکى و عرصه تکامل او عالم طبیعت است بارقه الهى است که از سوى خدا آمده و با ره آوردى که از این سیر و سفر دارد به سوى خدا و به عالم بقا رهسپار مى گردد و به رستگارى و جاودانگى نائل مى آید.
تربیت و هدایت انسان در این مقطع حیات، یعنى پیوند دادن انسان با مبدأ خویش و رهنمون گشتن او بدان مقصدى که براى آن آفریده شده است و شکوفاسازى استعدادهاى نامتناهى ویژه اى که اساس سعادت و فلاح ابدى اوست.
قابل توجه این که در آیات فوق نیز ضمن بیان رجوع انسان به خدا از واژه «رب» و «ربک» استفاده شده که اشاره اى است لطیف به نقش تربیت الهى در تکامل و جاودانى انسان. حضرت امام با اشاره به این نکته مى فرمایند:
1. سوره علق، آیه 8.
2. سوره نجم، آیه 42.
«بعثت انبیا براى تربیت ماست که در آن ورق که باید تربیت بشویم، جورى تربیت بشویم که آن جا هم زندگى مان سعادتمندانه باشد. اگر تربیت نباشد و انسان با همان خوى حیوانى از این عالم به عالم دیگر رود در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت مى رسد. انسان در آن عالم به ظلمات مى رسد.»(1)
بنابراین، تربیتى که فاقد اینویژگى باشد وآغاز وانجام انسانوابعاد وجودى او رانشناسد، به اهمال وابطال عنصر اصلى شخصیت آدمى پرداخته و شایستگى تربیت انسان را ندارد.
سایر دیدگاه ها و احتمالات
همان گونه که دیدیم، جز تعلم و تربیت که تبلور کامل آن در مکتب متعالى اسلام است هیچ مکتب دیگرى قادر نیست انسان را به مقصد اصلى حیات هدایت کرده و به خیر و سعادت ابدى نائل سازد و اگر رهنمود وحى و مربیان آسمانى نباشد، انسان نمى تواند به منبع و مکتب دیگرى تکیه کند زیرا طرق مفروض در تربیت انسانى، عبارت اند از: غریزه، وجدان، تعقل، دانش، تجارب اجتماعى و امثال آن که نارسایى این ها در ارائه طریق مطمئن جاى انکار نیست. زیرا:
1ـ غریزه عبارت است از گرایش هاى طبیعى و غیرارادى موجود زنده به سوى یک هدف از پیش تعیین شده، که در حیوانات به طور خودکار وجود دارد. زنبور عسل با همین خصلت غریزى، خانه مى سازد، غذاى مناسب براى تولید عسل انتخاب مى کند. هریک از حیوانات دیگر و از جمله انسان نیز نوعى حرکت غریزى دارند که تفاوت این حرکات با تربیت و اخلاق که زیربناى ارادى و اعتقادى دارد، واضح و روشن است.
1. صحیفه نور، ج 2، ص 228.
2ـ تعقل نیز همان گونه که در گذشته دیدیم یکى از منابع تربیت به شمار مى آید، اما هرگز ما را از
هدایت وحى بى نیاز نمى کند زیرا اولا: عقل احاطه به ابعاد وجود انسان، گرایش ها و اهداف و چگونگى پرورش آن ها ندارد. ثانیاً: عقول بشرى در تشخیص خوب و بد یک سان نیستند و بدین گونه نمى توان ملاک واحدى را از این رهگذر ارائه داد و در نتیجه خیر و شر حالت نسبى خواهد یافت و این با اصالت اخلاق و مبانى تربیت متغایر است.
3ـ علم نیز در قلمرو خود، علاوه بر آن که بر ابعاد وجودى انسان و طرق وصول به
کمال، احاطه ندارد، نمى تواند معیار منطقى و ثابتى را براى تربیت و اخلاق ارائه دهد و سرگذشت علم، ناموفق بودن او در این تجربه به اثبات رسانده است. دانش هاى بشرى در شناخت حقایق جهان و به ویژه انسان نارسا هستند و اختلاف فرهنگ ها و بینش ها خود عامل دیگرى در نارسائى علم جهت ارائه ملاک واحد منطقى در تربیت ابعاد وجود انسان است.
4ـ و اما وجدان گرچه از نظر اسلام پشتوانه اخلاقى فطرى است لیکن بدون وحى و راهنمایى شریعت توان ارائه طریق و اداره انسان را در دست یابى کامل به خیر و سعادت ندارد. به علاوه آن که وجدان اخلاقى معمولا از فرهنگ و سنت و تعلیم و تربیت رایج در یک جامعه تأثیر مى پذیرد و بدین سان آبِ صافىِ فطرت، گل آلود مى شود و تدریجاً دست خوشِ مسخ و تحریف مى گردد. تنها راهنمایى شریعت است که فطرت را بارور مى سازد و وجدان را بیدار و گرایش اخلاقى را هدایت مى کند.
5 ـ تجربه اجتماعى نیز به طور قطع نمى تواند منبع الهام در امر تربیت و اخلاق باشد، چراکه جامعه ها بدون راهنمایى شریعت عموماً دست خوشِ انحراف اند و تجربه تاریخ این را به ثبوت رسانیده است. گرچه تجارب اجتماعى در آزمون زندگى به صورت طبیعى از نیک و بد اعمال پرده برمى دارد، اما این تجارب کمتر الهام بخش انسان ها بوده است، بدین سان که بتواند معیارهاى ثابت و پایدارى را در مسائل اخلاقى ارائه دهد. از سوى دیگر روش ها و سنت هاى اجتماعى بیش از آن که با حقیقت همراه باشند از عوامل سیاسى، فرهنگى، و تبلیغى و اقتصادى متأثراند و بدین سان نمى توانند ملاک و معیار حقیقت باشند. بسا عملى ناشایست از دیدگاه یک جامعه، در جامعه اى دیگر شایسته مى نماید، چنان که آدم خوارى در میان برخى قبایل وحشى، رسم معمول است و هیچ گونه قبح و زشتى ندارد، و همین است باعث اعتقاد برخى از متفکران به نسبیت اخلاق و سبب پیدایش اندیشه سوفسطایى، که با اصالت ارزش هاى اخلاقى ناسازگار است.
6 ـ علاوه بر این، هیچ یک از طرق پیشنهادى فوق با فرض آن که مبناى درستى را به دست دهند هیچ گونه، ضامن اجرایى ندارند.
1. قآن کریم
2. الامام على بن ابیطالب، نهج البلاغة، الشریف الرضى، تحقیق دکتر صبحى صالح، بیروت، الطبعة الاولى 1389 م
3. الامام على بن ابیطالب، نهج البلاغة، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1373 ش
4. آمدى، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم، تحقیق مصطفى درایتى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، الطبعة الاولى 1366 ش
5. الامام جعفرالصادق(علیه السلام)، مصباح الشریعة، بیروت، منشورات الاعلمى للمطبوعات الطبعة الاولى، 1400 هـ . ق
6. الامام الرضا، صحیفه، اصفهان، مکتبه الزهراء(علیها
السلام)، 1366 ش
7. امام خمینى، پیام ها
و سخنرانى ها
8. امام خمینى، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368 ش
9. امام خمینى، سرالصلوة، ترجمه و مقدمه: سیداحمد
فهرى، تهران، پیام آزادى، 1360 ش
10. امام خمینى، جهاد اکبر
11. امام خمینى، امام و انقلاب فرهنگى
12. امام خمینى، چهل حدیث، تهران مرکز نشر فرهنگى
رجا، چاپ دوم، 1367 ش
13. امام خمینى، تعلیقات على شرح فصوص الحکم، قم، موسسه پاسدار اسلام، چاپ اوّل،
1365 ش
14. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة، تهران 1360، چاپ پانزدهم، انتشارات
جاویدان
15. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، لبنان، دارالاحیاء التراث
العربى للطباعة و النشروالتوزیع، الطبعة الاولى، 1408 هـ . ق
16. اسپینوزا، باروخ، اخلاق، ترجمه محسن جهانگیرى،
تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1364 ش
17. بیهقى، قطب الدین، دیوان امام على(علیه السلام)، ترجمه
دکتر امامى، تهران انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1375 ش
18. تولستوى، لئون، هنر چیست؟ ترجمه کاوه دهگان،
تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1372
19. جرداق، جرج، الامام على، صوت العدالة الانسانیه، بیروت، لبنان، (چاپ اوّل)،
1956 میلادى
20. جعفرى، استاد محمدتقى، انسان در افق قرآن،
تهران، انتشارات بنیاد بعثت
21. جوادى آملى، (آیت الله)
عبدالله، اسرار عبادات، انتشارات الزهرا، چاپ ششم، 1375 ش
22. حجتى، سیدمحمدباقر، آداب تعلیم و تربیت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359 ش
23. حافظ شیرازى، دیوان
24. حنا الفاخورى، خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، (ترجمه عبدالمحمد آیتى) سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ سوم، 1367
25. الحر العاملى، الشیخ محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، طهران، المکتبة الاسلامیه، 1387 هـ . ق
26. الحرانى، حسن بن على بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتابفروشى
اسلامیه، 1398 هـ . ق
27. حکیمى، محمدرضا، محمد، على، الحیاة، تهران،
دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اوّل، 1368 ش
28. خوارزمى، اخطب خوارزم الحافظ موفق بن احمد الحنفى، المناقب، تهران، مکتبة
نینوا الحدیثه
29. دیلمى، حسن بن ابى الحسن بن محمد، ارشاد القلوب، تهران، مطبعة الاسلامیه، 1364 هـ . ق
30. راغب اصفهانى، ابى القاسم حسین بن محمد، المفردات فى غریب القرآن،
طهران، المکتبة المرتضویه
31. رومى، مولوى، جلال الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى
32. ژان شاتو، مربیان بزرگ
33. سجادى دکتر سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامى، تهران، شرکت مولفان و مترجمان، ایران، چاپ دوم، 1366 ش
34. سعدى، مصلح الدین شیرازى، گلستان ـ کتابفروشى اسلامیه
35. الشهید الثانى، الشیخ زین الدین بن على العاملى، منیة المرید، تحقیق رضا مختارى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، الطبعة الاولى، 1372 ش
36. شعارى نژاد، على اکبر، فلسفه آموزش و پرورش، تهران،
امیرکبیر، 1370 ش
37. شریعتمدارى، دکتر على، روانشناسى تربیتى، اصفهان، انتشارات مشعل، دانشکده
ادبیات اصفهان
38. شریعتمدارى، دکتر على، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، چاپ دوم، تهران، انتشارات
امیرکبیر، 1366 ش
39. شعارى نژاد، على اکبر، روانشناسى رشد، انتشارات اطلاعات،
تهران، چاپ پنجم، 1364 ش
40. الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسن، من لا یحضره الفقیه، بیروت، دارالتعارف،
1401 هـ . ق
41. الطبرسى، ابى منصور احمد بن على بن ابیطالب،
الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضوى، 1403 هـ . ق
42. الطباطبائى، علامه سیدمحمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، طهران، دارالکتب الاسلامیة،
الطبعة الثانیه، 1394 هـ . ق
43. الطباطبائى، علامه سیدمحمدحسین، سنن النبى، ترجمه و تحقیق محدهاى فقهى، چاپ پنجم، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1370 ش
44. الطبرسى، الشیخ ابوعلى الفضل بن الحسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، شرکة المعارف الاسلامیة، 1339 ش
45. الطبرسى، رضى الدین ابى نصر حسن بن الفضل، مکارم الاخلاق، کربلا، موسسه الاعلمى للمطبوعات
46. على بن موسى بن جعفر الطاوس، محاسبة النفس،
طهران، منشورات المرتضوى، الطبعة الثالثه
47. غزالى، ابوحامد، محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، مصر، مکتبة مصطفى البابى الحلبى،
1385 هـ . ق
48. فروغى، محمدعلى، سیرحکمت در اروپا، تهران،
کتابفروشى زوار
49. فیلسین شاله، شناخت روش علوم، ترجمه یحیى مهدوى
50. فردریک مایر، تاریخ فلسفه هاى تربیتى، ترجمه على اصغر فیاض، تهران
51. فیض کاشانى، (مولى محسن) محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، تصحیح على اکبر غفارى، چاپ دوم، قم، انتشارات اسلامى
(وابسته به جامعه مدرسین) 1383 هـ . ق
52. قطب، محمد، روش تربیتى اسلام، ترجمه محمدمهدى جعفرى، انتشارات دانشگاه شیراز،
1375
53. الکلینى الرازى، محمدبن یعقوب، الفروع من الکافى، بیروت، دارصعب، دارالتعارف
للمطبوعات، الطبعة الثانیه،
1401 هـ . ق
54. الکلینى الرازى، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافى، بیروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعة الثانیه، 1401 هـ . ق
55. کارل، آلکسیس، راه و رسم زندگى، ترجمه دکتر
پرویز دبیرى، اصفهان کتابفروشى تأیید
56. کارل، آلکسیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دکترپرویز دبیرى، چاپ دوم، اصفهان، کتابفروشى، تایید1339 ش
57. کاظم زاده ایرانشهر، حسین، اصول اساسى فن تربیت، تهران،
انتشارات اقبال، 1350 ش
58. محدث قمى، الحاج شیخ عباس، منتهى الامال، تهران، مطبوعاتى حسینى، چاپ مکرر، 1370 ش
59. محدث قمى، الحاج شیخ عباس، سفینة البحار، تهران، انتشارات سنائى
60. المجلسى، الشیخ محمدباقر، بحارالانوار لدر الاخبار الائمه الاطهار، الطبعة
الثانیه، بیروت، لبنان، دارالاحیاء التراث العربى 1403 هـ . ق
61. محمدى ریشهرى، محمد، میزان الحکمة، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1367 ش
62. مظلومى، دکتر رجبعلى، با تربیت مکتبى آشنا شویم، تهران
63. استاد شهید مطهرى، مرتضى، تکامل اجتماعى، قم، انتشارات صدرا
64. شهید مطهرى، مرتضى، مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى، قم، انتشارات صدرا
65. شهید مطهرى، مرتضى، فطرت، قم، انتشارات صدرا
66. شهید مطهرى، مرتضى، تکامل اجتماعى انسان، قم انتشارات صدرا
67. مطهرى، مرتضى، داستان راستان، تهران شرکت سهامى انتشار، چاپ دوم، 1342 ش
68. مصباح یزدى، محمدتقى، اخلاق در قرآن
69. شهید مطهرى، مرتضى، آشنائى با علوم اسلامى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین
70. شهید مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، قم، انتشارات صدرا
71. شهید مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق، قم،
انتشارات صدرا
72. نراقى، مولى مهدى، جامع السعادات، قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، چاپ دوم،
1389 هـ . ق
73. نراقى احسان، غربت غرب، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1353 ش
74. نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، تصحیح و تنقیح، مجتبى مینوئى، على رضا حیدرى، چاپ دوم، تهران، انتشارات
خوارزمى، 1360 ش
75. نصیرالدین طوسى، اوصاف الاشراف، تهران،
76. ناصرالدین صاحب الزمانى، محمدحسن، خداوند دو کعبه (سوروکین) تهران، موسسه مطبوعاتى عطائى، 1347 ش
77. الهندى، علاءالدین على المتقى، کنزالعمال، بیروت موسسه الرسالة، الطبعة الخامسه، 1405 هـ . ق
مبانى تربیت اسلامى
«مبانى تربیت» عبارت است از: «زیر ساخت اعتقادى و فلسفى» و نوع بینش نسبت به مبدأ هستى و جهان و انسان که نظام تعلیم و تربیت بر آن مبتنى است و امتیاز هر مکتبى به مبانى آن بستگى دارد.
«مبانى»، تعیین کننده اهداف، اصول، خط مشى و شیوه ها و سایر شئون تعلیم و تربیت اند. مبانى تربیت اسلامى را مى توان در چند عنوان خلاصه کرد:
بى شک زیربناى تربیت، همانند هر جلوه و فعالیت دیگر وجودى انسان، بر شناخت و جهان بینى مبتنى است. تا انسان نداند از کجا آمده، براى چه آمده، به کجا مى رود، رابطه او با آفریدگارش، با جهان، با انسان و با خود چگونه باید باشد و تا نداند که کیست و چه مى تواند بشود، امکانات وجودى او چیست و به طور خلاصه «بودن» و «شدن» او در ارتباط با جهان هستى چه مفهومى دارد؟ تربیت معنا و شکل معقول و منطقى نخواهد یافت.
«جهان بینى اسلامى، بر اساس توحید مبدأ آفرینش است; یعنى، درک این که جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده و اساس آن خیر و رحمت و رسانیدن موجودات به کمال شایسته آن هاست. محور این جهان بینى «توحید» ذات مقدس الهى است که جهان از او آغاز و بدو ختم مى گردد. در این بینش، جهان، بى هدف و سرسرى نیست و انسان عبث و
بیهوده آفریده نشده است. انسان در میان مخلوقات از شرافت و کرامت مخصوصى برخوردار است و جهان، مدرسه انسان سازى است و خداوند هر انسانى را بر طبق نیت و تلاش صحیح و درستش پاداش مى دهد و سیر و حرکت تکاملى او تا ابدیت ادامه دارد.»(1)
فلسفه بعثت پیامبران و نزول کتب آسمانى جز این نبوده که بشریت را در این سیر تکاملى هدایت و همراهى کنند و با تعلیم و تربیت و احکام و آداب شریعت ره توشه کمالات را در اختیار او نهاده و از انحراف بازدارند.
بدین سان، سه اصل اساسى دین «مبدأ، معاد و نبوت» شالوده اولیه تربیت اسلامى است. بنابراین، جهان شناسى اسلامى، درست نقطه مقابل جهان بینى ماتریالیستى است که انسان را در چهار دیواره طبیعت و ماده، زندانى مى کندو هدف معقول و مشخصى را براى حیات او ارائه نمى دهد و تربیت را بر این تفکر پى مى افکند!
و به همین دلیل است که مکتبِ تربیتى اسلام بر سایر مکاتب تربیتى امتیاز و تفوق دارد و تنها مکتبى است که مى توان جهت رشد و کمال «واقعىِ» انسان بدان تکیه کرد. به طور خلاصه، شاخصه بارز این مکتب را در اصل استوار «توحید» حق تعالى که سرچشمه همه کمالات است باید جستوجو کرد.
از دیدگاه اسلام تنها «خدا، محور حق» است. واژه «حق» در صدها(2) مورد از آیات قرآن کریم آمده، که در هر جا مفهوم خاص خود را دارد و به طور کلى قرآن حقانیت هر چیز را به خداوند یعنى «حق مطلق» مستند مى کند.
هر چند مکاتب انسان گرا، مانند «اومانیسم واگزیستانسیالیسم» با قائل شدن به اصالت وجود انسان، او را ملاک حقیقت در امور انسانى دانسته اند، اما در برابر این پرسش که انسان پدیده اى است محتاج و از خود، استقلال وجودى ندارد، محوریت وجود و حقیقت را از کجا کسب کرده؟ و سرچشمه حقیقت کجاست؟ هرگز پاسخ منطقى ندارند حال آن که
1. در آیه کریمه: «افحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انکم الینا لاترجعون» (سوره مؤمنون، آیه 115) و سایر آیات مبدأ و معاد و آفرینش انسان تأمل شود.
2. واژه حق متجاوز از 350 مورد در قرآن آمده که هر کجا مفهوم خاص خود را دارد، اما حق مطلق، ذات بارى تعالى است (ذلک بان الله هوالحق).
پاسخ دین در این مسئله چنین است:
«بگو اى مردم براى شما حق از سوى پروردگارتان آمده، پس هر آن که هدایت پذیرفت براى خود هدایت یافته و آن که گمراه شد به زیان خویش راه گمراهى گزیده است و من مأمور به (اجبار) شما نیستم.»
«قُل یا أیُّها النَّاسُ قَدْ جائَکُمُ الحَقُّ مِنْ رَّبِّکُم فَمَنِ اْهتَدَى فَاِنَّما یَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أنَا عَلَیْکُم بِوَکِیل»(1)
به موجب این آیه، مبدأ و محور حق، خداست و خدا راه حق را به انسان ارائه فرموده و پیامبر، ابلاغ گر حق است، نه تحمیل کننده آن. و نیز در این آیه استعداد دوگانه انسان و اصل آزادى او در تربیت لحاظ گردیده و انسان با مشیت و خواست الهى، انتخاب گر است، نه مجبور و نه خود محور.
بر این اساس مى توان چنین گفت:
1ـ هر کمال، جمال، خیر و فضیلتى، به خدا مستند مى گردد: «لَهُ الأَسماءُ الحُسْنى»، «بِیَدِکَ الْخَیْر».
2ـ اخلاق و تربیت اسلامى تادّب به آداب الهى است. چنان که در منابع اسلامى آمده است.
3ـ رستگارى ابدى در پرتو تادّب به آداب الهى است. به فرموده على(علیه السلام): «مَنْ تَأدَّبَ بِأدَبِ اللّهِ اَدَّاهُ ذلِکَ اِلَى الْفَلاحِ الدائِم».(2)
بنابر آن چه از بینش اسلامى به طور اجمال ملاحظه کردیم، ایمان جایگاه خود را در تربیت باز مى یابد و بدون آن، تعلیم و تربیت، بى پایه و ناکام است.
قرآن کریم ایمان را به درختى ثابت و استوار، که مدام در حال ثمردهى است و بى اعتقادى را به درختى که ریشه آن از جاى کنده شده و بدان امید ثمرى نیست تشبیه مى کند:
1. سوره یونس، آیه 108.
2. علاّمه طباطبائى، سنن النبى، ص 2.
«أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَة طَیِّبَة اَصْلُها ثابِتٌ و فَرْعُها فِى السَّماءِ. تُؤتِى اُکُلَها کُلَّ حِین بِأِذْنِ رَبِّها...»(1)
مکتب تربیتى اسلام با تکیه بر ایمان و معنویت، انسان را به جایى مى رساند که تکامل، رشد و هدف زندگى خویش را سعادت و رستگارى در گستره ابدیت و در سایه عنایات بى کران حق تعالى جستوجو کند و حیات، مرگ، تلاش، نیایش، پرستش و تمام حرکات و سکنات خود را تنها براى خدا و تسلیم و تعبد محض در برابر اراده او بداند، همان گونه که قرآن رهنمود مى دهد: «بگو: نماز من، مناسک من، حیات و مرگ من براى خدا)، پروردگار جهانیان است او شریک ندارد، بدین موظف شده ام و من نخستین فرد تسلیم شدگانم.»
«قُلْ اِنَّ صَلاتِى و نُسُکِىْ و مَحْیاىَ و مَمَاتِى لِلّهِ رَبِّ العَالَمینَ. لاشَریکَ لَهُ و بِذالِکَ أُمِرْتُ و اَنَا اَوَّلُ الْمُسْلِمیِن»(2)
بدین سان، تربیت اسلامى از خدا آغاز و به خدا ختم مى شود: «هُوَ الأَوَّلُ و الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَى عَلِیمٌ»(3)
این است رمز پایدارى و استوارى مکتب تربیتى اسلام. در حالى که دیگر مکاتب تربیتى فاقد چنین تکیه گاهى هستند، به قول «فردریک مایر»: «تربیت نوین همان گونه که «توراندیک» مى گوید: بیش از آن که بر الهیات نهاده شده باشد، بر روان شناسى و زیست شناسى گذارده شده است.»(4)
به همین دلیل است که بشر به نوعى هرج و مرج اخلاقى و لاابالى گرى و بى تعهدى کشیده شده است. روسو مى گوید: «بدون ایمان هیچ گونه تقوایى وجود نخواهد داشت.»(5)
داستایوسکى مى گوید: «اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است.»
فطرت، نوع خاصى از آفرینش است که از یک طرف انسان را با انگیزه ذاتى به سمت
1. سوره ابراهیم، آیات 24 و 23.
2. سوره انعام، آیات 163 و 162.
3. سوره حدید، آیه 3.
4. تاریخ فلسفه هاى تربیتى، ج 1، ص 19.
5. ژان شاتو، مربیان بزرگ، ص 180.
خداپرستى، نیکى و ارزش هاى انسانى سوق مى دهد و از طرف دیگر، خود زمینه گرایش هاى ایمانى و اخلاقى است. این ویژگى را خداوند با الطاف خاصه خود در سرشت بشر به ودیعه نهاده تا زمینه رشد کمالات و فضایل انسانى باشد. البته فعلیت و ظهور کامل آن مستلزم هدایت و تعلیم و تربیت است، گرچه فطرت همانند غریزه امرى ذاتى است اما از غریزه فراتر است. غریزه حد مشترکى است بین انسان و سایر جانداران و حرکتى است طبیعى و در قلمرو تعلقات مادى، در حالى که قلمرو فطرت، مسایل معنوى و ماوراء طبیعى است و از این رو ویژه انسان و مایه بروز کمالات متعالى او مى باشد. فطرت نزدیک ترین راه براى شناخت خدا و درک و دریافت معارف الهى است. اثبات فطرت و احکام و آثار آن ـ همانند احساس تشنگى ـ به برهان واستدلال نیاز ندارد. احساس نیاز به مبدأ هستى، عشق به کمال مطلق، آرامش روح در سایه پرستش خدا، عطش مداوم و تلاش نامحدود بشر، استمرار روح پرستش در طول تاریخ حیات انسان، توجه به مبدأ غیب هنگام انقطاع از اسباب ظاهرى، جلوه هاى نمادین و آرمان خواهانه هنر در مذهب و آثار مذهبى، نقاشى ها و سروده هاى عارفانه و عاشقانه که همواره سرلوحه دفتر ذوق و ادب و عرفان بوده، همگى گواه صادقى است بر فطرت خداجویى و عواطف ایمانى انسان و به دنبال آن فطرت اخلاقى، که با چیزى جز گرایش فطرى قابل توجیه نیست.(1)
به سخن دیگر: فطرت ایمانى یا حس مذهبى، نوعى جاذبه معنوى است میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستى یعنى مبدأ اعلى و کمال مطلق از طرف دیگر، نظیر جذب و انجذاب که میان اجرام و اجسام وجود دارد. معرفت فطرى، حضورى و شهودى است در برابر معرفت علمى که حصولى است. معرفت فطرى نزدیک ترین راه به سوى خدا و گرایش به پرستش او و تمایل به خیر و فضایل است که در ذات و نهاد انسان به ودیعه نهاده شده و انسان فطرتاً خواهان آن مى باشد.
حضرت امام(قدس سره) بحث فطرت را با مسئله کمال جویى انسان و تنفر او از نقص، مرتبط دانسته و با اشاره به این که انسان هیچ گاه به تعلقات مادى قانع نخواهد شد و همواره در
1. فطرت را مى توان شامل دو شاخه «شناخت ها و خواسته ها» دانست که اوّل در برگیرنده معلومات و تصدیقاتى است که به تعلیم و تربیت نیاز ندارد و جزو احکام اولیه عقلیه است، مانند: محال بودن اجتماع نقیضین وارتفاع نقیضین و پایه سایر معلومات مى باشد و دوم شامل خواسته هاى فطرى و گرایش هاى متعالى است، مانند: پرستش، خیر، حقیقت جویى و... که موضوع اصلى بحث ماست. «ر. ک: استاد مطهرى، فطرت، ص 33 به بعد».
طلب مطلوب بالاترى است، مى فرماید: «پس این نور فطرت، ما را هدایت کرد به این که تمام قلوب سلسله بشر از قاره نشینان اقصى بلاد آفریقا تا اهل ممالک متمدنه عالم و از طبیعین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوبشان متوجه به کمالى است که نقص ندارد و عاشق کمال و جمالى است که عیب ندارد و علمى که جهل در او نباشد و قدرت و سلطنتى که عجز همراه آن نباشد، حیاتى که موت نداشته باشد و بالاخره کمال مطلق، معشوق همه است. تمام موجودات عالم با زبان فصیح یک دل و یک جهت گویند: ما عاشق کمال مطلق هستیم، ما حُبّ به جمال مطلق داریم، ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم. آیا در جمیع سلسله موجودات در عالم تصور و خیال و در تجویزات عقلیه و اعتباریه موجودى که کمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد، جز ذات مقدس مبدأ عالم ـ جلّت عظمته ـ سراغ دارید؟ و آیا جمیل على الاطلاق که بى نقص باشد جز آن محبوب مطلق هست؟»(1)
از دیدگاه قرآن، دین با تمام محتوایش به نحو اجمال در فطرت به ودیعه نهاده شده است. چنان که قرآن تصریح مى کند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللّهِ الَّتى فَطَرَالنّاسَ عَلَیها...»(2)
و همان گونه که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «هر نوزادى با فطرت زاده مى شود تا آن که پدر و مادر، او را از مسیر فطرت خارج سازند.»(3)
بدین ترتیب ایمان به مبدأ و معاد، وحى، نبوت، پرستش و نیایش، تأدّب به اخلاق و فضایل، همه در فطرت بنى آدم ریشه دارند و مربیان الهى انسان را به فطرت خویش توجه داده و آن را به ظهور کامل مى رسانند. على(علیه السلام) مى فرماید: خداوند پیامبرانش را برانگیخت تا از مردم پایبندى به میثاق فطرت را طلب کنند و نعمت هاى فراموش شده خداوند را بیادشان آورند: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ و وَاتَرَ اِلَیْهِم أنبِیائَهَ لِیَسْتَأدُوهُمْ مِیثاقَ فِطْرَتِهِ و یُذَکِّرُوْهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ»(4)
1. چهل حدیث، صص 157 ـ 158.
2. سوره روم، آیه 30.
3. کل مولود یولد على الفطرة حتى یکونَ ابواه یُهوّدانه و یُنصّرانه و یمجسانه (سفینة البحار، ماده فطر) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «یعنى المعرفة بان الله خالقه...» (اصول کافى، ج 2، ص 13).
4. نهج البلاغه، خطبه اوّل، ص 6.
خداپرستى که اصل اساسى و نخستین دینِ است، فطرى است و پیامبران آمده اند تا خداى واحد را با صفات جلال و جمال او آن گونه که هست، معرفى کنند و انسان خداجوى را از اشتباه در مصداق و تطبیق برهانند. عشق به حیات ابدى، فطرى است و مربیان آسمانى جایگاه و چگونگى آن را مشخص مى کنند. کمال جویى و زیبادوستى فطرى است و پیامبران در جهت صحیح، آن را به فعلیت رسانده و به ماوراء طبیعت و به کمال و جمال مطلق که مبدأ تمام کمالات و زیبایى ها است گسترش مى دهند. نوع دوستى و عدالت خواهى فطرى است و مربیان آسمانى حد و مرز و مفاهیم آن را بیان مى کنند و چنین است سایر اصول اعتقادى، عملى، اخلاقى و اجتماعى، همه به صورت خام در فطرت ریشه دارد; البته فطرت را نشیب و فراز است و بر اثر غفلت و غبار معصیت رو به خمول مى نهد. از این رو هدایت و تکمیل و بارورى آن به مراقبت و تربیت نیاز دارد و این جز از طریق عمل صالح و تأدّب به آداب شریعت و پرهیز از عوامل غفلت زا، میسر نخواهد بود، همچنان که عوامل هشداردهنده نیز مى تواند آن را که چون آتش زیر خاکستر است، بیدار و آشکار کند. قرآن در بیان این مطلب مى فرماید:
«وَ اِذَا غَشِیَهُمْ مَوجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدِّین...;(1)آن گاه که امواج دریا بر سر آن ها سایه افکند خدا را با اخلاص مى خوانند.»
مردى خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت: من خدا را چگونه بشناسم؟
حضرت فرمود: هیچ گاه سوار کشتى شده اى؟
ــ آرى.
ــ آیا تاکنون کشتى تو دست خوشِ توفان شده است؟
ــ آرى.
ــ آیا در آن هنگام که از همه جا قطع امید کرده اى، قلب تو به جایى چنگ زده و بدان جا چشم امید بسته و از او استمداد نموده است؟
ــ آرى.
ــ این همان خداست که در گرفتارى ها بى اختیار به سوى او کشیده شده و بدو چشم امید مى بندى.
1. سوره لقمان، آیه 32.
فطرت و تربیت
توجه به فطرت یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که در نوع تربیت و شیوه اخلاق نقش تعیین کننده دارد. عنصر اصلى تربیت را که رشد استعدادهاى والاى انسانى است، در فطرت باید یافت و نقش مربى در حقیقت شناخت این استعدادها و فراهم کردن زمینه رشد و شکوفایى آن هاست، بدان سان که آفریدگار اراده کرده; یعنى «شدن» در راستاى کمال مطلوب نه «بودن» در وضع موجود و با مقاصدى که دیگران مى خواهند. با درک صحیح از فطرت مى توان به پرورش انسان پرداخت همچنان که کشف رازهاى خلقت و گنجینه هاى طبیعت و بهرهورى از آنها متفرع بر شناخت دقیق آن گنجینه هاست. بدین دلیل اگر استعدادهاى فطرى نباشد و یا شناخته نشود، تربیت مفهوم و مقصد مشخصى نخواهد داشت و قابل هرگونه تفسیر و توجیهى خواهد بود.
فطرت با مفهومى که به بحث خواهیم نهاد از ویژگى هاى انسان شناسى اسلامى و تربیت دینى و تفکر فلاسفه الهى است که براى انسان زمینه فطرى صالحى را از پیش باور دارند و تکامل و بارورى آن را در سایه تعلیم و تربیت مى دانند.
در میان اندیشه هاى فلسفى غرب در گذشته و حال نیز کم و بیش مى توان از فطرت نشانى یافت; مثلاً دیدگاه سقراط در تعلیم و تربیت موسوم به «شیوه زایمان» را مى توان ناظر به فطرت دانست (فطرت در ناحیه شناخت) و از فطرت ایمانى و اخلاقى نیز در گفتار فلاسفه و مربیان و روان شناسان غربى نمونه هایى وجود دارد.
«پاسکال» مى گوید: «به وجود خدا دل گواهى مى دهد نه عقل، و ایمان از راه دل به دست مى آید.» و نیز مى گوید: «دل دلایلى دارد که عقل را بدان دسترسى نیست.» «ویلیام جمس» مى گوید: «من به خوبى مى پذیرم که سرچشمه حیاتِ دینى، دل است و قبول دارم که فرمول ها و دستورالعمل هاى فلسفى مانند مطلب ترجمه شده اى است که اصل آن به زبان دیگرى باشد.»(1)
1. حافظ گوید:
سال ها دل طلب جام جم از ما مى کرد *** آن چه خود داشت زبیگانه تمنا مى کرد
گوهرى کز صدف کون و مکان بیرون بود *** طلب از گمشدگانِ لب دریا مى کرد
بى دلى در همه احوال خدا با او بود *** او نمى دیدش و از دور خدایا مى کرد
همچنان که مطالعات روان شناسان نیز به چهار حس متعالى انسان: «حس پرستش، حس حقیقت جویى، حس خدمت گزارى و حس زیبایى» به عنوان احساسات متعالى پرداخته و حس پرستش را که اساس همه فضایل است قوى ترین و ریشه دارترینِ همه آن ها مى دانند.
در میان مربیان نیز «ژان ژاک روسو» بر فطرت تکیه مى کند، بنابر آن چه از کتاب «امیل» به دست مى آید، سخن روسو مبنى بر این است که: انسان اگر به طبیعت و فطرت خود واگذار شود نیکوکار خواهد بود. باید به طور کلى قواى انسانى را در کودک پرورانید که بتواند به خوبى زندگى کند. مثل این نظریه را کم و بیش مى توان در دیدگاه هاى دیگران یافت. اما تمام سخن این جاست که فطرت چیست؟ چه گرایشى دارد؟ ابعاد آن کدام است؟ چگونه باید پرورش داده شود؟ و مسایل اساسى از این قبیل، که از این دیدگاه در میان فلاسفه و دانشمندان ابهام و اختلاف نظر وجود دارد و به قول روسو: «تنها سوءاستفاده بى جا از قدرت هاى فطرى است که ما را بدبخت مى سازد.»(1) و همچنان که خواهیم دید، دین با واقع نگرى، روشن ترین دیدگاه و روش را در این خصوص ارائه مى دهد.
یکى از مبانى تربیت اسلامى «کرامت انسان» است. کرامت یعنى: والایى و برترى ویژه انسان که از عنصر روحانى و فطرت خداجوى و فضیلت خواه بشر، مایه مى گیرد.
کرامت داراى دو مرتبه «ذاتى و اکتسابى» است. از نظر اسلام، انسان از یک سو داراى کرامت ذاتى و طبیعى است که شامل نوع انسان مى باشد و بدان جهت بر بسیارى از موجودات جهان برترى دارد، همان گونه که قرآن تصریح مى کند:
«و لَقَدْ کَرَّمنا بَنِى آدَمَ و حَمَلْناهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و فَضَّلناهُمْ عَلى کَثیر مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»(2)
و از سوى دیگر داراى کرامت اکتسابى و یا «انسانى الهى» است که از طریق تقوا و پرهیزکارى براى او قابل دسترسى مى باشد. همان گونه که قرآن مى فرماید:
1. مربیان بزرگ، ص 180.
2. سوره اسراء، آیه 70.
«اِنَّ اَکْرَمَکُم عِنْدَاللّهِ اَتقْیکُم»(1)
و بدیهى است که کرامت انسانى الهى ناشى از کرامت ذاتى و استعدادهاى فطرى ویژه انسان است که در پرتو تربیت و مجاهده به فعلیت خواهد رسید. همچنان که بدون کرامت اکتسابى، که فعلیت اخیر انسان بدان بستگى دارد، انسان به مقام انسانیت ارتقا نخواهد یافت و زمینه کرامت ذاتى را نیز از دست داده و گوهر اصلى خود را تضییع نموده و با خسران جبران ناپذیرى مواجه خواهد شد: «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلِینَ»(2)
در توضیح و تبیین کرامت انسان از دیدگاه اسلام مى توان گفت:
1ـ انسان خلیفه خدا در زمین است.(3)
2ـ انسان از بالاترین ظرفیت هاى علمى در خور یک مخلوق، برخوردار است.(4)
3ـ انسان فطرت خدا آشنا دارد و جز به یاد او آرام نمى گیرد.(5)
4ـ انسان شخصیت مستقل و آزاد دارد و امانتدار خدا است.(6)
5 ـ انسان از وجدان اخلاقى برخوردار است.(7)
6 ـ در سرشت انسان علاوه بر عنصر مادى عنصر ملکوتى وجود دارد و محرک انسان تنها حوائج مادى نیست...(8)
7ـ انسان با کالبد خاکى روح خدایى را حمل مى کند و در پرتو رشد و تکامل به جایى مى رسد که مسجود فرشتگان مى شود.(9)
8 ـ نعمت هاى زمین براى انسان آفریده شده و او براى خدا و پرستش او خلق گردیده است.(10)
1. سوره حجرات، آیه 13.
2. سوره تین، آیه 5.
3. «انى جاعل فى الارض خلیفة» (بقره، آیه 30)
4. «و علم آدم الاسماء کلها» (بقره، آیه 31)
5. «اَلا بِذِکراللّه تَطمئن القلوب» (رعد، آیه 28)
6. «انّا عَرضنا الامانةَ على السَّماواتِ والارضِ و الجبال فأبین ان یَحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان...» (احزاب، آیه 72)
7. «و نفس و ما سوّیها فالهمها فجورها و تقویها» (الشمس، آیات 8 ـ 7)
8. «ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه» (سجده، آیه 9)
9. «فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین» (ص، آیه 72)
10. «هوالذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا» (بقره، آیه 29)
و در حدیث قدسى است: «یا بن آدم خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلى»
9ـ قلبِ انسانِ مؤمن، عرش خدا است حال آن که آسمان و زمین با همه گستردگى اش گنجایش تجلى خدا را ندارد.(1)
به طور خلاصه:
در این دیدگاه، انسان خلیفه خدا در زمین و اشرف مخلوقات است، زمین و آسمان مسخر اوست، فرشتگان به پاى آدم سر به سجود مى نهند، خدا همه چیز را براى انسان آفریده و انسان را براى خود (لِقاءُاللّه) و این هنگامى است که انسان جایگاه خویش را بشناسد و در همان مسیرى که به خاطر آن آفریده شده گام بردارد.
به فرموده حضرت امام(رحمه الله):
«هیچ موجودى آیینه جمالِ محبوب نیست مگر قلب مؤمن، متصرف در قلب مؤمن حق است نه نفس، کارکن (مؤثر و فرمانروا) در وجود او محبوب است، قلب مؤمن خودسر نیست، هرزه گرد نیست.»(2)
توجه به کرامت نفس آن را از ابتذال و تباهى صیانت مى کند. براى آن کس که به کرامت نفس باور دارد و خود را متعلق به خدا مى داند، شهوات نفسانى و تمایلات حیوانى و جلوه هاى مادى، ناچیز و بى مقدار است و همواره خواهد کوشید تا گوهر والاى انسانى خویش را در هاله اى از عزت پاس دارد و در سایه تربیت و تهذیب و پالایش روح به منزلت والاترى، که تا مقام قرب و فنا در ذات حق تعالى پیش مى رود، برساند و در این راه از هرگونه مجاهده و فداکارى دریغ نمى کند.
على(علیه السلام)مى فرماید:
«اِنَّ النَّفْسَ لَجَوْهَرَةٌ ثَمِینَةٌ مَنْ صَانَها رَفَعَها وَ مَنِ ابتَذلَها وَضَعَها(3); نفس گوهرى گرانبهاست که هرکس در صیانتش بکوشد بلند مقدارش مى سازد و هر کس آن را ارزان از دست دهد پست و بى مقدارش مى کند.»
و نیز فرمود: «مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ صَغُرَتِ الدُّنیا فى عَیْنِهِ(4); آن کس که براى نفس خود
1. «لایَسَعَنى اَرضى و لاسَمائى بل یَسَعنى قَلبُ عَبدِىَ المؤمن» (امام خمینى، چهل حدیث، ص 37) ر.ک: استاد مطهرى، مقدمه اى بر جهان بینى اسلام.
2. چهل حدیث، ص 37.
3. غررالحکم، ج 2، ص 522.
4. تصنیف غرر، ص 231.
کرامت قایل است دنیا در نظرش حقیر است.»
«مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ شَهْوَتُهُ(1); کسى که کرامت نفس دارد شهوات نفس را ناچیز انگارد.»
چنین جایگاهى را براى انسان در هیچ یک از مکاتب انسان شناسى و تربیتى نمى توان یافت، زیرا نه زمینه هاى فکرى و اعتقادى فهم آن را دارند و نه تجهیزات وصول آن را، حتى مکاتبى که از اصالت انسان دم مى زنند، به دلیل نداشتن بینش الهى در این جا نیز دست خوش تناقضى آشکارند و آن جا که سخن از ارزش هاى انسانى به میان مى آید، معمولاً آن را در ارزش هاى حیات مادى خلاصه مى کنند. در این خصوص یکى از صاحب نظران غربى مى گوید:
«در بطن تمدن مادى امروز یک دوگانگى، یک ثنویت، یک تناقض اساسى نهفته است که عموم تناقض هاى برشمرده دیگر همه شاخه ها، نیم رخ ها و جلوه هاى گوناگون آن به شمار مى روند، یعنى: ستایش انسان در عین تحقیر وى. تمدن مادى به نام تمدن اومانیستى است... در تمدن مادى انسان خداى انسانى است، با این وصف مفهوم انسان در این تمدن، گویى تنها مفهومى ذهنى و انتزاعى، مفهومى بى مصداق و واقعیت هاى خارجى است، چون در عمل ما کمتر با این انسان ستوده روبه رو مى شویم، در جهان خارج ما برعکس، با انسان هایى که پیوسته تحقیر مى شوند...، مورد تجاوز و تبعیض قرار مى گیرند، گله گله به کارهاى اجبارى و کوره هاى آدم سوزى اعزام مى شوند روبه رو مى گردیم، انسان هایى که همچون حشرات زیان مند با گازهاى سمى، بمب هاى خوشه اى، اتمى و شبه اتمى، هزار هزار یک جا و آنى بدون هیچ گونه محاکمه و داورى و بدون تعیین کوچک ترین تقصیر و جرمى با پرشکنجه ترین مرگ ها تباه مى گردند.»(2)
1. همان.
2. سوروکین، خداوند دو کعبه، دکتر ناصرالدین صاحب الزمانى، صص 147 ـ 146.